قوپوز نوازان دلسوخته آذربایجان 1


دوزلو اوغلان وبلاگلارینین یاخشی اولماقی اوچون آتیل باتیل فروشگاهین دان آلیش وئریش ائدین

قوپوزنوازان دلسوختۀ آذربايجان 1


اشاره :

«قوپوز» همان است كه امروزه به آن «ساز» میگویند و عاشیقهای آذربایجان، این خنیاگران دلسوختۀ روشنایی، آن را ایستاده بر سینه میفشارند و به ترنم نغمههای غنایی و سرودهای حماسی میپردازند.

«عاشیق»ها را در طول تاریخ، ماجرا بر سر گذشته است، اسیر دلدادگیها و گرفتار مبارزات و كشمكشهای سیاسی شدهاند و در نهضتها و خیزابهای اجتماعی و انقلابها و قیامهای مردمی نقش عظیمی ایفا كردهاند.

از عاشیقها سرگذشت نامههای مكتوب بر جای نمانده است. تذكرههای عاشیقی مدون هم وجود ندارد و كمتر سرودههایشان بر «بیاض»ها و «سفینه»ها وارد شده است. آگاهیهای ما دربارۀ آنان نقل شفاهی خود عاشیقها و اطلاعات سینه به سینه و «استادنامه»ها و «منظومه»های منسوب به آنان است كه میتوانیم از این طریق زندگینامه و آثار منظوم این حماسهپردازان پرشور و حال را تدوین سازیم. در این گفتارها خواهیم كوشید این قوپوزنوازان دلسوخته را انشاءاله خداوند یاری كند در هر شماره معرفی كنیم.

………………………………………

1

عاشیق قوربانی

عاشیق قوربانی، از عاشیقهای متعهد دربار شاه اسماعیل صفوی بود كه در زمان حیات خود، شهرت قبول و آوازه یافت. و قوپوز بر دست، مبلّغ آرمانهای رستاخیز فرهنگی شاه اسماعیل شد كه خود وی نیز قوپوز مینواخت و «ختائی» تخلّص میكرد.

عاشیق قوربانی در روستای «دیری» نزدیك تبریز به دنیا آمده، در تبریز نشو و نما كرده و در همان شهر به نهضت قزلباشیه پیوسته است و هنر نوازندگی و خوانندگی خود را وقف نشر معارف قزلباشیه و حروفیه كرده است.

روشن است كه در آن عهد، عاشیقها از احترامی تقدّسآمیز برخوردار بودند و قوپوز، مانند طنبور، در خانقاهها و جمخانهها نواخته میشد و عاشیقها برای بیان سخنان حكمتآمیز آئینی، آهنگهای سنگینی بر روی قوپوز ابداع میكردند.

عاشیقهای روزگاران بازپسین در آذربایجان، به یاد وی منظومۀ بلندی زیر نام «دیریلی قوربانی» ساختهاند كه در آن از هنر والای عاشیقی وی، آهنگهای جدیدی كه برای نواختن بر روی قوپوز ابداع كرده و نیز از مبارزات حقطلبانه و دلدادگیهای او سخن به میان آمده است.

گویند كه آهنگ «شاه ختائی» را ـ كه در موسیقی عاشیقی، آهنگی بسیار معروف است ـ او ساخته است و شعر زیر را هم خطاب به شاه اسماعیل بر آن آهنگ خوانده است:

من حق عاشیقیام، حق یولا مایل،

كتابیم قرآن دیر. اولموشام قایل.

مرادیم، مرشدیم، ای شاه اسماعیل،

دردیمین الیندن فریدا گلدیم.1

بسیاری از اشعار عاشیق قوربانی را كه خود وی برای اجرا در آهنگهای بدیع قوپوز سروده است، اغلب مردم آذربایجان ازبردارند.

از جمله شعری كه به آهنگی سوزناك ترنم میشود و باز خطاب به شاه اسماعیل ختائی (شیخ اوغلو) است و در آن از ظلم و ستمی كه «قارا وزیر» بر او رواداشته، فریاد برمیدارد و سخن از درد و مصائب و محن مردمی دارد كه در زیر تضییقات و ظلم و ستم فئودالی زیست میكردند.هم از این جهت است كه این سرودهها، صدها سال است در حافظۀ مردم برجاست و سینه به سینه و نسل به نسل به ما منتقل شده است:

دیری داغلاریندان، اوزاق یوللاردان

البته كه بیر مُرادا گلمیشم.

دُوورون سیتمیندن، چرخین الیندن

بیر شاهیم وار، اونا دادا گلمیشم.2

î î î

بولبول ایدیم، آیری دوشدوم گولومدن

فلك ووردو، جیدا سالدی الیمدن.

«قوربانی»یم، قارا وزیر الیندن

«شیخ اوغلو»نا شكایته گلمیشم3

عاشیق قوربانی آهنگی نیز با نام «مرشد كامل» ساخته است و «دیوانی»های خود را در آن اجرا كرده است. آنچه از روایتهای سنتی عاشیقها برمیآید، این است كه عاشیق قوربانی میتوانسته است ظریفترین و طبیعیترین احساسهای انسانی را بامهارتی استادانه به ساز و سخن وصف كند. شعر مشهورش كه ردیف «بنفشه» دارد، از این نظر حائز اهمیت است. این شعر فزون از اندازه روان، سلیس و سیال، واژهها و تركیب آنها گوشنواز است. غم و حسرتی جانگداز نیز بر این شعر سایه انداخته است و در آهنگ حزنانگیزی اجرا می شود:

تانری سنی خوش جمالا یئتیرمیش

سنی گؤرهن عاشیق، عاغلین ایتیرمیش.

ملكلرمی درمیش، گؤیدن گتیرمیش

حاییف كه دریبلر آز بنفشهنی.4

î î î

قوربانی دئر: «كؤنلوم بوندان سایریدیر.

نه ائتمیشم، یاریم مندن آیریدی؟

آیریلیغمی چكیب بوینو اگریدی،

هئچ یئرده گؤرمهدیم دوز بنفشهنی.»5

اهمیت خلاقیت عاشیق قوربانی در تاریخ موسیقی قوپوزنوازی آذربایجان در آن است كه سنت آهنگسازی و نوازندگی آئینی و مذهبی را هم قوام بخشید و در تبجیل وتسجیل آن كوشید. در این میان، به آهنگهای تند سنگینی كه مناقب و مدایح اهل بیت علیهمالسلام بویژه مولیالموحدین حضرت علیبنابیطالب(ع) در آنها اجرا میشد، میتوان اشاره كرد. مثلاً منقبت زیر و آهنگ سنگین آن را در نظر آوریم:

دامنده قالمیشام، یئتیش دادیما

ئوزونو خیبره یئتیرن، علی(ع)

او دم ذوالفقاری چكن زبانه،

دین سیزلری دینه گتیرن علی(ع)6

î î î

منیم پیریم كوثر أوسته ساغ ایدی،

مؤمنلرین یئری جنّت باغیدی.

«قوربانی»نین بوگون مشكل چاغیدی،

جمیع مشكللری بیتیرن، علی(ع)7

آهنگهای متعددی، اكنون از سوی عاشیقهای آذربایجان، با یاد و نام عاشیق قوربانی نواخته میشود. كهنترین نسخ خطی اشعارش نیز مربوط به اواخر صفویه است و در آنها برخی اشعار فارسی هم به او نسبت داده شده است. از جمله غزلی با ردیف «ماست»:

جگ با خود، صلح با دشمن طریق دین ماست،

كافرو مؤمن، همه یكرنگ در آئین ماست.

از دم سرد سبكمغازان ز جا، كیمیروم؟

تودۀ غبرا غبار دامن تمكین ماست.

بحث هفتاد و دو ملّت حق بود در كیش عشق،

هر كه این فرمود، نور دیدۀ حق بین ماست…

عاشیق قوربانی، علاوه بر منظومههای غنائی و اشعار آئینی و مذهبی و سرودههای پندآموز و اخلاقی خود كه اغلب در آنها از زمانه شكوه میكند و غمها و محنتهای مردمی را كه در اثر مظالم ستمگران روزگار به حیات مشقتبار خود ادامه میدادند، بیان میكند، شعرهای تند سیاسی نیز دارد كه بسیاری از جملات آنها جزو ضربالمثلها و گنجینۀ فولكلور آذربایجان درآمده است.

عاشیق قوربانی تجنیسها و گرایلیهای معروفی نیز دارد. وی صنایع لفظی و بسیاری از آرایههای ادبی را با آفرینش بدیع خود، در شعر خویش به كار برده است.

گرایلیهای او از تغزلی جاندار، طبیعی و سلاست خاص برخوردار است:

آی آقالار، آی قاضیلار،

یار یامان آلاتدی منی.

ال آتدیم یارین الینه

یار كنارا آتدی منی.8

تور قوردوم چشمیم گؤلونه،

ایلیشدی سونان تئلینه.

دوشدوم دیل بیلمز الینه

آلدی ، اوجوز ساتدی منی.9

قوربانی دیر منیم آدیم،

آدم آتادی بنیادیم.

شش آتدیم، چهار اوینادیم

آخر فلك اوتدو منی.10

در تاریخ شعر و موسیقی عاشیقی آذربایجان، عاشیق قوربانی، نامی بسیار والا جای و بلندمرتبه است. او را میتوان یكی از بنیانگذاران هنر عاشیقی رستاخیز فرهنگی عصر شاه اسماعیل ختائی به حساب آورد و یكی از نامهای بلندآوازۀ دورۀ دوم شعر و موسیقی عاشیقهای آذربایجان كه «دورۀ تشیع» نام دارد برشمرد.

در بیرون از مرزهای ایران، پیرامون زندگی و آفرینش بدیع وی چندین تحقیق دانشگاهی صورت گرفته و متون انتقادی آثارش چاپ شده است. اغلب آهنگهای ابداعی او بر قوپوز نیز بازشناسی و تدوین شده است. متأسفانه در ایران، بلحاظ بیاعتنائی به متون ادبی و هنری «غیرفارسی»، بحث پیرامون زندگی و آثار او تاكنون راه به دانشگاهها نیافته است. اما در سالهای اخیر شاهد چاپ آثار وی در تهران، تبریز و اردبیل از سوی علاقهمندان و تركیپژوهان بوده ایم. گذشته از آن اكثر قریب به اتفاق عاشیقهای معاصر اشعار و آهنگهائی از او به یاد دارند كه میتواند بنوازند و اجرا كنند. امید آن كه روزی شاهد تدریس آثار عاشیق قوربانی در دانشكدههای ادبیات و دانشگاههای هنر باشیم.

2

ساری عاشیق،

قوپوزنواز غربت

«ساری عاشیق» در تاریخ شعر و موسیقی عاشیقی ‎آذربایجان، با «بایاتی»ها و آهنگهای سوزناك و حزنانگیز خود معروف شده است.

نام اصلی او را كسی تاكنون نیافته است. این قدر هست كه در اواخردورۀ صفویه زندگی میكرد و به «غریب عاشیق»، «ساری عاشیق» و «حق عاشیقی» معروف بود.

پژوهشها روشن كرده است كه وی در اواخر سدۀ دوازدهم در یكی از دهات شهرستان «اهر» به دنیا آمده، دوران جوانی و باروری خود را در «قاراداغ» به سر آورده و سپس به ایالت «زنگه زور» شمال كوچ كرده و در دهی به نام «قاراداغلی» ساكن شده است. اكنون مزارش نیز در آنجاست و گنبدی به سبك معماری اواخر دوران صفوی دارد.

عاشیقهای بازپسین آذربایجان دربارۀ زندگی او منظومهای با نام «یاخشی و ساری» آفریدهاند كه امروزه اغلب عاشیقها میتوانند این منظومه را در ساز اجرا كنند و آن را از حفظ دارند.

این منظومه، ظاهراً بر اساس ماجرای دلدادگیهای او ساخته شده است كه دل در گرو عشق یك دختر روستائی به نام «یاخشی» میبندد. به نظر میرسد كه وی بایاتیهای زیر را خطاب به او سروده است كه امروزه اغلب عاشیقها آنها را در ساز اجرا میكنند:

من عاشیق ترسینه قوی،

ترتنی تر سینه قوی!

یاخشینین قبیلهسینه،

عاشیقی ترسینه قوی.11

î

عاشیق یامانا گله،

دردین یامانا گله.

یاخشی یاخشیا گئده،

یامان یامان گله12!

î

من عاشیق بو داغ ایلن

گول سینمیش بوداق ایلن

سنه یاخشی دئمزلر،

من ئولسم بوداغ ایلن13

î

عاشیقهای بعدی، در منظومهای كه در این باب سینه به سینه روایت كردهاند، گفتهاند كه گویا یاخشی برادری به اسم «یامان» داشته است كه سد راه این دو دلداده بود.

طبق این روایت، یاخشی، زود مرده است و مرگ او تأثیر عمیقی بر دل عاشیق گذاشته است.

بایاتیهای ساری عاشق ماهیت اخلاقی دارد و اغلب پندآموز است و در سرودن آنها استفادۀ زیادی از ضربالمثلها و تعابیر مردمی میكند:

عاشیقم باغدا دارا،

زولفونو باغدا دارا.

وفالی بیر دوست ایچون،

رومو گز، بغداد آرا.

î

ساری عاشیق در یك بایاتی، خود را با «سیدعمادالدین نسیمی» شاعر عارف قرن نهم مقاییسه میكند. وی شیوههای منصور حلاج را پیشه داشت و به سرنوشت او بمرد:

گوزهللیك سوی ایلندیر،

شاهمار دا سوی ایلان دیر

نسیمی تك بو عاشیق،

یولوندا سویولاندیر.13

بایاتیهای ساری عاشیق اغلب با آهنگهای سوزناك ترنم میشوند.

بایاتیهای او را از نظر موضوع میتوان دو دسته كرد: دستۀ نخست شامل مضامین مذهبی، سیاسی و اجتماعی و دستۀ دوم حاوی ترنم احساسهای پاك و بیآلایش انسانی است و مضامین عاشقانه و غنائی را دربردارد.

ساری عاشیق، دینمدار و خدامحور است و اندیشههای والای روشنی دارد كه با مهارتی خاص آنها را بیان میكند و علیرغم حجم اندك بایاتی، توانسته است در چهار مصراع جهانی معنی بگنجاند: در این اشعار موسیقائی، زیبایی هنری والائی خفته است:

من عاشیقم قانلی گول

قانلی دانیش، قانلی گول

یئمیش بولبول باغرینی

اوندان آچمیش قانلی گول14

î

بو عاشیق اودا یاندی

اود توتدو، اودا یاندی.

یار چكدی، من یئریدیم،

من چكدیم، اودا یاندی.15

ساری عاشیق گذشته از آهنگهای سوزناكی كه بر بایاتیها ساخته است، در ریتمها و آهنگهای سنگین «دیوانی» نیز، اجراهائی ابداع كرده و بر آنها خود شعر نیز ساخته است. از جمله شعر زیر كه مشحون از آرایههای ادبی و تجنیسهای زیبائی است.

گؤزوم گؤرجك سنی ایستر كام آلا،

بُرقعی اوزوندن داغیدیر یاخشی.

فلك قویماز كیمسه یئیتسین كمالا،

باخما بو كج روین داغیدیر یاخشی

عرضٍ حالیم سنه عیاندی، غرض!16

ساری عاشیق از كوچهای بیامان و اجباری حرف زده و در موضوع «غربت» نیز شعر سروده و از مصائب و بلایای غربت سخن به میان آورده است:

عاشیق یوز خسته لیگه،

لقمان یوز خسته لیگه.

غُربته دوشن جانیم،

دوشدو یوز خستهلیگه!

î

من عاشیق قالا قالدی

بُرج قالدی قالا قالدی

غُربته دوشدوم ئولدوم،

جنازهم قالا قالدی. 17

î

ساری عاشیق، عاشیقی تغزلی است و در موضوع عشق داد سخن داده است. بسیاری از بایاتیهای عاشقانه كه ورد زبان مردم آذربایجان است، منسوب به اوست.

تو گفتی بنیانگذار بایاتی تغزلی هم ساری عاشیق بوده است. در جُنگها و سفینههای عاشیقی، بایاتیهای عاشقانۀ فراوانی به نام او ضبط شده است.

وی، هنرمندی دانشور است در بایاتیهایش ویژگیهای ادبی و بدیعی، فراوان است. زبانش روشن و سلیس است. تابلوئی را كه میخواهد با كلام ونت موسیقی تصویر كند، به راحتی به خواننده منتقل میكند. او، استاد مبالغه و تجنیسهای بیمثل و نظیر است. از ویژگیهای شعر تجنیس او آن است كه فرم و مضمون همیشه وحدت تشكیل میدهد و با مضمونی عمیق و موسیقی سرشاری همراه است. عاشیقهای بازپسین بارها برای تجنیسهای او نظیره سرودهاند.

در اواخر دوران صفویه نوع بایاتی حسرتبار و غمگین در شعر و ادب ‎آذری انتشار و گسترش یافته بود و عاشیقها و قوپوزنوازان آذربایجان در این رشته طبعآزمائی میكردند. بایاتیهای ساری عاشیق نشانگر آن است كه او از این بوتۀ آزمایش با سرافرازی بیرون آمده است و نامش در صفحات تاریخ ادبیات عاشیقی آذربایجان میدرخشد.

بر روی آثار ساری عاشیق كارهای علمی و دانشگاهی متعددی، بیرون از ایران انجام پذیرفته است. مرحوم سلمان ممتاز و مرحوم پرفسور محمدحسن تهماسب در این باب بیش از همه كوشش به خرج دادهاند. بعد از انقلاب نیز در ایران اشعار و آهنگهای او در برخی از مجموعههای شعر عاشیقی و كتابهای موسیقی ‎آذربایجان چاپ شد. اما باید گفت كه امروزه نسل جوان منتظر حركت فرهنگی و هنری چشمگیری در ایران برای پژوهش در آفرینش هنری این عاشیق والاایمان است.

پاورقیها:

1ـ من عاشق حقم، مایل به راه حق / قائل به كتاب قرآن / ای مرشدم شاه اسماعیل / از درد و آه به فریاد آمدم

2ـ این همه راه در نوردیدم از كوهستانهای دیری گذشتم / مرادی دارم/ كه آمدم/ از ستم دوران و از دست گردون به تو پناه آوردم.

3ـ بلبلی بودم به هجران افتاده،/ قربانی از دست وزیر/ اینك به فرزند شیخ شكایت میبرد.

4ـ خداوند ترا زیبا آفرید / دلباختگان خرد از دست فروهشتند / فرشتگان تو گفتی از آسمان آمدند همچون بنفشه.

5 ـ قربانی گوید دل بیمار دارم / دلدارم از من جداست/ هجران دیده و گردن خمیده / بنفشه را راست قامت ندیدم.

6 ـ به فریادم برس یا علی(ع) كه به خیر رسیدی، ذوالفقار بركش و منكران را به بیاد

7ـ پیر من بر سر كوثر ایستاده است و بهشت جایگاه حقباوران كرده قربانی گوید كه مشكلها را علی میگشاید.

8 ـ ای سروران دلدار فریبم داد، دست به دست یار نهادم مرا به كناری زد.

9ـ بر چشمه دیدگانم دام بر نهادم و گرفتار زلف وی شدم، مرا چه ارزان فروخت!

10ـ قربانی گوید كه مرا نام از حضرت آدم مانده است و در شب در فلك گرفتار ساخته است.

11ـ من عاشقم، مرا به قبلۀ معشوق دفن كنید/ عاشق كار نیك انجام میدهد / اگر من بیمرم تو بهرهای نمیبری (ترجمه مفهومی)

12ـ برای دوست باوفا تا روم و بغداد هم باید رفت (ترجمه مفهومی)

13ـ این عاشق نیز همانند نسیمی در راه تو پوست از تن جدا میكند. (ترجمه مفهومی)

14ـ من عاشقم و این گل ناز سینه هفتاد بلبل شكافته است! (ترجمه مفهومی)

15ـ این عاشق بر آتش سوخت یار هر جا كشید آدمدم و او خود را نیز سوخت.

16ـ چون دیده بر تو آشنا ساختم كامیابی خواستم/ «یاخشی» روبند از رخسار گشود / فلك جلوگیر كامیابی است / منگركه یاخشی این رویگردانی را برنمیتابد / عرض حالم بر تو عیان است.

17ـ عاشق صد بیماری دارد و این جان غریبناك من گرفتار درد و غم شد / در غربت جان سپردم و جسمم فرو ماند.